یکی از عوامل بازدارنده کار و نشاط، شدت گرفتن فرهنگ نقد و نقادی از سوی کسانی است که کار و فعالیت و فرآیند هیچ عملی آنها را راضی نمیکند و این عارضه ما را در مقابل پرسشی قرار میدهد که آیا کثرت نقد و اصولاً بدنبال ایراد و عیوب گشتن نشانی از بینش صحیح اسلامی را با خود بهمراه دارد یا نه؟
کسی که منصفانه به بررسی این پدیده و شیوع آن در میان فعالان اجتماعی و دینی میپردازد، متوجه میشود که شدت گرفتن فرهنگ نقد و نقادی ارتباطی تنگاتنگ با عملکرد اندک شخص منتقد و یا توقع او برای تقدیر از عملکردش دارد و به محض قدرنشناسی اندک از سوی مسؤولین شروع به نقد و نقادی مینماید و یا اینکه تصرفات نسنجیدهی قولی و فعلی از سوی برخی رهبران. زمینهی نقد و انتقاد را از سوی بعضی افراد فراهم میکند اما حقیقتی را که باید شخص منتقد بداند این است که سلف صالح در حین منتقدبودن اهل عمل بودند. آنچه جای تعجب است این است که فردی که راضی از روند فعالیت نیست انتقاد میکند و از کار و نشاط دست برمیدارد. نصیحت میکند و منتظر تغییر میشود و چنانچه ترتیب اثر داده نشد انزوا پیشه کرده و از کار و فعالیت باز میایستد علل و عوامل این توقف از کار و فعالیت را میتوان به ترتیب ذیل برشمرد:
1- ایدهآلیست بودن فرد چرا که تصور او این بوده که در یک جماعت ایدهآل کار میکند که افرادش همگی معصوم و بدون خطا ولغزشاند، لذا به محض بروز کمترین خطا آنچنان منفعل میشود که قوای فکری و عملیاش از فعالیت بازمیایستد که این خود ناشی از خلل و ایراد در بینش است.
2- سبب دیگر از اسباب شیوع فرهنگ نقد مشغول شدن فرد به زندگی شخصی خود و اینکه نشاط و فعالیت را با مصالح دنیایی خود در تقابل و تضاد میبیند غافل از این آیه که میفرماید: «إن من ازواجکم و أولادکم عدواً لکم فاحذروهم» لذا دچار تردد در حرکت شده و واماندگی خود را با نقد و انتقادی پوشش میدهد و با خود صاقانه تعامل نمیکند و برای پینهکردن ضعفهای خود راه هجوم و تنقیص دیگران را پیش میگیرد. اما نیکوتر برای او این است که بجای تلف کردن عمر و زندگی خود در نقد و نقادی از عملکرد دیگران؛ بداند که کسانی را که مورد هجوم و نقد خود قرار داده به سوی اهدافشان در حرکتاند.
3- سبب دیگر اینکه شخصی منتقد ممکن است از کسانی باشد که امور را با نتایج ارزیابی میکند لذا ریسک و خطرات بزرگی را در مسیر میبیند و ثمرات و نتایج را اندک ارزیابی میکند و این خود او را به نقد و نقادی واداشته و از کار و نشاط باز میدارد.
4- گاهی از اوقات ممکن است که شخصی منتقد انتقاد کند و نتیجهای ملموس برای انتقادش نبیند و کسی شنوندهی انتقادش نباشد و با خود بگوید هر چه میگویم کسی خریدار سخنانم نیست یا اینکه فراموش کرده باشد که این سخن انبیاست که کلامشان وحی بوده اما عالمان منصف میگویند: سخن من درست است و احتمال خطا دارد و سخن دیگران خطاست و احتمال صواب را دارد لذا فرد اندیشمند و عاقل هرگز قاطعانه سخن خود را عین صواب نمیداند، چون اگر اینچنین بپندارد آنگاه سخنانش میزانی میشود که باید همه چیز را بر آن قیاس کرد و بدین ترتیب بساط شوری و تبادل آرا و نظرات برچیده خواهد شد.
عمربنعبدالعزیز (رضیاللهعنه) میگوید: هر کس که می خواهد با ما همنشینی کند باید پنج مسؤولیت را ادا نماید:
1- نیاز و مشکل کسانی را که به هر دلیل قادر به طرح مشکلشان با ما نیستند به منتقل کند.
2- ما را به عدالت و دادگری که خود غافل از آن بوده یا قادر به درک آن نباشیم، راهنما گردد.
3- یاور ما بر مسیر حق باشد.
4- امانت را به ما مردمان ادا کند.
5- نزد ما از کسی غیبت نکند.
بنابر این ما بسیار نیازمند به رعایت صداقت با خدا سپس با خود هستیم و این صادق شدن ممکن نیست مگر با:
1- مراقبت خداوند و حاضر و ناظر دانستن او بر اعمال و کردار.
2- قوت بخشیدن به این مراقبت و حضور خداوند در صحنههای مختلف زندگی.
3- ترک خواهشهای نفسانی.
4- ترک محبت مدح و ستایش از سوی دیگران.
امام ابن تیمیه رحمهالله میگوید: عقد برادری و اخوت بعد از عقد و پیمان ایمانی قرار دارد «انما المؤمنون اخوة» پس اگر کسی بخواهد محبت نقد و عیبگرفتن و عیبجویی از دیگران در او کاهش یابد، باید با خود بگوید: چه کسی میتواند برای من برادری را پیدا کند که او را بخاطر خدا دوست داشته باشم و او هم مرا به خاطر خدا دوست داشته باشد طوری که وقتی با او هستم در ذکر و یاد خدا باشم وقتی از هم جدا میشویم با سفارش حرکت در مسیر خدا از هم جدا شویم. هنگامی که او را میبینم بر من سلام کند وقتی او را دعوت میکنم مرا اجابت کند، هنگامی از او یاری میجویم مرا یاری کند، اگر از او قرض بخواهم به من قرض بدهد، اگر دچار درد و مشکل شوم مرا دلجویی کند، اگر زمانی حضور نداشته باشم عدم حضورم را جویا شود و اگر مریض شدم به عیادتم بیاید، اگر از او نصیحت جستم مرا نصیحت کند و اگر نصیحتش نمودم نصیحتم را بپذیرد و هر گاه نصیحتم تکرار شد از من نگریزد و به من پشت نکند بلکه نصیحتم را هدیهای تلقی نموده و با اشتیاق از من بپذیرد. کجاست برادری که دردهایم را احساس کند و احوالم را جویا شود و از سخنانم، احوالم را بخواند و بفهمد و قبل از اینکه زبان صراحت بگشایم از لابلای کلامم مقصد و مقصودم را درک کند.
کجاست برادری که رفیق من در مسیر دعوت باشد و با من همپیمان در ادامه راه باشد و اگر مرا ببیند که دچار کندی در حرکت شدهام همتم را با کلام نیکو تقویت نماید.
اشتیاق برای یافتن و ملاقات برادری با این اوصاف شایسته است که انسان را مشغول نماید، چرا که خداوند در آیه 96 سورهی مریم میفرماید: «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن وداً.»
پس نقد و انتقاد سازنده و نصیحت مشفقانه و رفیقانه فریضهای ضروری و انکارناپذیر است بشرطی که خود جای کار و نشاط و فعالیت را نگیرد. و منتقد موفق کسی است که در انتقادش از حسن نیت لازم و حسن تشخیص کافی برخوردار باشد.
نظرات
خدای عز و جل جزای خیرتان دهد اما افزون بر آن باید گفت:شرط اول نقد: اخلاص است یعنی نقد لله و برای رشایت او باشد.دوم:خود برای تغییر گام بردارد یعنی در عین کار و عمل اسلامی موانع را برطرف و پیشنهاد و انتقاد نماید نه اینکه گوشه ای بنشید و از دور نقد کند.سوم:در طرف مقابل احساس کند ظرفیت نقد وجود دارد اگر این ظرفیت وجود نداشته باشد باید تحمل و فرهنگ سازی کند تا بوجود آید و گرنه انتقادات بر حق او مایه فتنه خواهد بود و او را منزوی خواهند کرد.چهارم:راه های برای تغییر در جهت اصلاح پیدا کند و اجرا نماید . ... در هر حال جمعی که در آن نقد و تحمل نقد وجد نداشته باشد محکوم به هلاکت و نابودی است. نقد حاکمان - نقد امرا- و......چرا که کسی عقل کل نیست و کسی هم معصوم نیست ...پس همه در معرض اشتباه و خطا و جهل و شهوت هستیم ...پس زنده باد منتقد من و درود بر نقد